۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه


امید روئیده در بحران
همواره در سخت ترین شرایط ، آنگاه که جهان اندیشه و تدبیر می پندارد که هستی بر باد رفته و فر جامی دیگر نیست ، آنگاه که بحران به او ج خود می رسد مکانیزمی خود انگیخته از سازگاری ، ترمیم و بهبود در ایران آغاز به کار و فعالیت می کند ، چنین مکانیزمی اکنون نتیجه ای درخشان را ببار آورده ، نتیجه ایی که سبب شده رفتار فرد گراییو اصالت سود بجای فرهنگ صدور انقلاب و شهادت و... پایگاهی ملی و مدیریت بیابد ، رفتاری که مغایر با مبانی و اصول اولیه ی انقلاب است و این استحاله در مدیریت و نظم اجتماعی فقط توسط یک گروه از مردم ایران بیشترین انسجام را یافته و آن بانو های بزرگوار ایرانی هستند ، کسانی که با مقاومت مدنی و رفتار شاخص تعالی جویی موجب انهدام زیرساخت های مدیریت کنونی جامعه شده اند
استحاله و مکانیزم دگرگونی چگونه در ایران عمل می کند و ماهیت آن چیست ؟
. هنگامی که اعراب با شمشیر ایران را تسخیر کردند همچنان که مصر و لیدی ، فیقیه و روم شرقی و....همگان را انتظار آن بود که ایران نیز مصر با آن تمدن باستانی و شکوهمند همه چیز را از دست داده و و یک سره و به یک باره عرب خواهد شد . اما ایران عرب که نشد هیچ ، بلکه موجب استحاله و بحران در ادیان و باور ها ، رفتار و پویش ، بینش و سازش در اعراب بادیه نشین صحرای عربستان گردید . ایران با همان مکانیزم درونی خود ترمیمی ، دیگر بار سر بر آورد ، اسلام را از اعراب ستاند ، تمدنی شکوهمند از اسلام در جهان ارائه کرد و نقش اعراب را در توسعه و تکامل ارضی دین جدید محو کرد .در فراگرد تاریخ پس از قرنها نوبت به مغول ها رسید ، مغول ها با تاراج و غارت ایران بر سر زمین ایران و شهر هایی که تمدن مانع از جنگاوری آنان می شد ، به یک باره ایران را ویران ساختند ، اما دیری نپائید که همین مغول ها به نمانیدگی از تمدن ایران ، سلسله ی شاهان فارسی زبان هند را ایجاد کردند و بنا های درخشانی همچون تاج محل را ساختند .گسترش تمدن ایرانی در شبه قاره ی هند آنچنان زیاد بود که سبکی در شعر و ادب فارسی به نام سبک هندی شکل گرفت .
غرض آن است که مکانیزم شگفت انگیز و ترمیم گری در ژرفای تفکر و خلاقیت مردمان فلات ایران وجود دارد که می تواند هر چیزی را به شکلی که خود دوست دارد دچار استحاله و تغیر نماید . این مردمان همان ها ستند که با خلاقیت و نبوغ ، توانستند در سخت ترین شرایط و خشک ترین منطقه ی کویر با حفر قنات ، آبادانی و زندگی را به منطقه ارزانی دارند ، همچنان که این قوم نخستین قومی بود که در مناطق پر آب و با باراندگی زیاد توانست با زهکشی مزارع و باغها ، مناطق پر باران و لم یزرع را تبدیل به بوستانهایی سبز و خرم نماید .
این است خصلت شکوهمند فرهنگ و نمدن ایرانی ، تمدنی که قادر است در سخت ترین شرایط دوباره سر از خاک بر آورد .
این تمدن همان است که توانست در جهان معاصر نیز غرب را به سبب توانایی هایش در تغیر و استحاله ، بشدت تحت تاثیر قرار داده و موقعیتی خاص از منظر خرد و عقلانیت انباشته شده ایجاد کند .، این تمدن و فرهنگ هرگز همسان و همپایه ی فرهنگ افغانستان و عراق لحاظ نشده و اگر نه دیرسالی بود که غرب با حمله به ایران ، همان رفتاری را با مدیریت ما می کرد که با عراقی ها نمود ....( تمام ایرانیان با هر زبان و مذهب و ... که باشند باز هم ایرانی بوده و هرگز قطعه ای جدا مانده نیستند ، اعراب ایرانی ، فقط عرب زبان هستند و هرگز سامی نژاد نیستند و نبوده اند ...)
ایران در ظاهر با ایران در درون بسیار متفاوت است ، همچنانکه ملت ایران نیز دچار تغیر و درگونی در درون و بیرون می باشند . به هر وری ایران در طی سی سال حکومت جمهوری اسلامی ، طوفانهای مهیبی را از سر گذراند ، طوفانهایی که می توانست هر ملتی را از پای در آورد ، همه چیز در طی این سی سال سخت و دشوار بود ، اما با همه ی این سختی ها و مشکلات ، عزم و اراده ی ملت ایران برای بهبود و تغیر هرگز دچار خدشه و تشویش نشد . فقر ، فحشا ، جنگ ، بی نظمی مدیریتی فشار های سخت و تکان دهنده ای را به ملت وارد ساخت ، اما گویی مردم در عهدی پنهان و نانوشته با اراده ای تغیر ناپذیر در برابر ناملایمات در کنار هم ایستادند و ..
در طی سی سال ، حاکمیت فشار نامتعارفی وارد ساخت ، حاکمیت اراده ی آن داشت که ملت ایران را با شکل و نمایی دیگر در جهان معرفی کند و تصویری دیگر از آنها عرضه کند ، حاکمیت می خواست ارزش های طالبانی و القاعده ایی را در ایران پایدار سازد ، شلوار بر چهاپایان بپوشد ، تلویزونها را اعدام کند ، خانم ها را خانه نشین کند ، مادران و خواهران مارا در بند مردان ( پدر – برادر – شوهر – و... خودش ) بکشد .
اما چی شد ؟ چکمه های خانمها ساق نما شد ، روسری ها عقب رفت ، زنها بزرگترین گروه ورودی به دانشگاه ها را شکل دادند ، خانم ها بزرگتری آثار هنری را آفریدند و....
خلاصه خواست ملت را به شکل مورد علاقه ی خود تزئین کند خودش همرنگ با ملت شد ، خواست فرهنگ صدها سال پیش اعراب را همچون طالبان افغانستان در ایران ، پیاده کرده و شکل دهد ، اما خودش همرنگ شد . ملت در فراسوی زحمت ، مرارت ، رنج و تباهی بسیاری که کشید و متحمل شد ، سرانجام توانست فرهنگ متناقضی را برای مدیریت تعریف کند ، فرهنگ مصرف گرایی ، ثروت اندوزی ... و با لاخره فساد از بالا تا پائین را گرفت . مسابقه ی پول دار شدن ، ویلا ، خانه های تودنتو و کبک ، ویلا های خارجی ، تفریحات خارجی و..جای حجره – سجاده – زندگی ساده ی اولیایی را گرفت . مدیریت و حاکمیت خواست با غرب بجنگد و لیبرالیسم را ریشه کن کند اما سرانجام خودش هم در همین مسیر افتاد و فرو رفت – اصل 44 قانون اساسی و گریز از اقتاد اسلامی و تمایل به اقتصاد لیبرالیستی - مبین چنین رویکردی است .
باز تاکید می نمایم که ملت ایران برای چنین استحاله و تغیراتی ، بهایی سنگین را پرداخت کرد ، همچنانکه این بها را در زمان اسکندر ،تهاجم اعراب ، حمله ی مغول ، هجوم تیمور و... با شهر های ویر ان ، فقر گسترده ، فحشا ، فروپاشی نهاد های ملی و حتی تغیر زبان و... داده بود . اما مساله ی مهم فرجام است ، فرجامی که در آن این ملت ایران بوده که همیشه پیروز بیرون می آمده .فرجام اسکندر و سلوکیان اسحاله و افتادن در دامچاله ی ایران بود ، همچنان که فرجام حمله ی اعراب برکشیده شدن شیعه و تقابل با اندیشه ی عرب محوری بود ، شیعه یافتن راهی بود برای تقابل با سنت عربی .( لازم به توضیح است که بدانیم تفاوت های بنیادینی میان شیعه و سنی ایرانی با غیر ایرانی آن وجود دارد . هیچ سنی ای در ایران همچون دیگر اهل سنت متحجر نیست ، همچنانکه هیچ شیعه ی ایران مثل دیگر شیعیان خشک تدبیر و انعطاف ناپذیر و متحجر نیست ، هیچ کدام فرومایه نیستند که خون انسانی را بر زمین بریزند و از قتل و آدم کشی همچون آنها که در خارج از حوزه ی فرهنگ ایرانی عمل می کنند ، لذت ببرند .در واقع اسلام ایرانی با هر رنگ و واژه ای که آن را بخواهیم تزئین نمائیم از سنی تا شیعه و از زیدی تا اسماعیلی ...دارای اصلت و شخصیت فرهنگی و انسانی متفاوتی نسبت به دیگران با همین القاب می باشد .) به دیگر سخن ، فرهنگ و تمدن ایرانی عاملی برای فراز مندی و جوهر هایی برای تعالی بوده که بالاترو بهتر از ائدولوژی عمل کرده است ، عاملی که می تواند در هر شکل از باور و اعتقاد مبانی رفتار خرد مندانه ، عقل گرایی ، صلح جویی و عشق را وارد کرده و فراورده ی دیگری را تولید نماید . از این روی ارجح آن است که همواره در مورد ادیان ایرانی و رفتار اعتقادی ایرانیان سخن به میان آید . چرا که این همان عامل ترمیم گری است که سبب شده علی رغم تمایلات مدیریت به بحران طلبی و آنارشیسم رفتاری در سطح منطقه و جهان ، ایرانیان با رفتار های خود عدم همراهی و همسویی خود را در گستره ی مقاومت منفی و مدنی نسبت به این رفتار مدیریت نشان داده و مدیریت را ناگیز از تغیر روش و راهبرد کند . دلیل چنین تغیری آن است که همواره با پول و ثروت نمی توان به اهداف رسید ، بلکه در کنار آن نیروی انسانی تربیت شده و پایداری نیز لازم است .عامل انسانی همان مولفه ای است که به آن سرمایه ی اجتماعی و از منظر نظامی استحکامات انسانی می گویند .
به هر روی اینک مدیریت کشور دریافته است که در این سرزمین نیروی انسانی مستحکم و متعهدی به تعبیر خود ندارد – تقسیم کشور و مردمان آن به خودی و غیر خودی ، حقوق بگیر و جیره خوار با بیکار و رانده شده ، متعهد و غیر متعهد مبین چنین پنداری درست در مدیریت است – از همین جهت مدیریت می کوشد با تمام توان خود مناسباتی را مهیا سازد که بخش عظیمی از مردم به خودش وابسته شده و در سایه ی سیطره ی وی باشند ، روند رو به گسترش افزایش جیره بگیران و حقوق خواهان دولتی و نظام بیان گر چنین مناسبات شکل یافته و افقی نابهنجاراست و اگر نه چگونه ممکن است ژاپن با دوبرابر جمعیت ایران و با قدرت اقتصادی و .... بیشمارش فقط 200 هزار کارمند داشته باشد ( غیر از بخش آموزشی ) و ایران بیش از 8 میلیون نفر ، مشکلی که بنا به گفته ی مجمع تشخیص مصلحت نظام 98 درصد آن - فقط در مورد کارمندان ، نه حقوق بگیران بیکار و بدون عمل - مازاد بوده و چیزی جز ورشکستگی به همرا نخواهند داشت .
به هر روی با توجه به کارکرد مدیریت در جذب و بکارگیری نیروی مازاد و عدم اطمینان از همراهی ملت در پروسه های بحران آفرینی و پشتیبانی از رویکرد آشوب زایی از سویی و افزایش تضاد طبقاتی و منزلتی و فساد رو به گسترش در بدنه ی مدیریتی کشور که آقای احمدی نژاد از آن به عنوان مافیا نام می برد ، نشان دهنده ی این واقعیت است که دوره ی استحاله ی مدیریتی در ایران به پایان خود نزدیک است .دوره ای که مدیریت شکلی متفاوت از آنچه آرزو داشت را به خود گرفته و درست در جهت خلاف آرمان های نخستین پیش می رود .
اهمیت این مساله از آن روی حائز اهمیت است که در یابیم که در فراگرد تاریخ ، ایرانیان پس از استحاله ی آدم کشان و دیکتاتور هایی نظیر اسکندر – چنگیز – تیمور و....ساختاری از مدیریت دلخواه خویش را شکل داده و بنا کرده اند . پس از سلوکیان ( باز ماندگان اسکندر ) بزرگترین دمکراسی ایران برای همیشه تاکنون در سلسله ی اشکانیان شکل گرفت و مجالس مهستان و عوام ایجاد شد .پس از حمله ی اعراب ، تمدن اسلامی ایران در قرن سوم تا پنجم شکل گرفت و بزرگانی همچون ابوعلی سینا ، رازی ، امام محمد غزالی ، رودکی ، فرودسی و...ساختار جهان آن روز را دگرگون ساختند .پس از حمله ی مغول ، عرفا ن ایرانی سر بر آورد و تندیسی زیبا و اثر گذار از نفرت زدایی و عشق پایدار را ایجاد کرد بزرگانی چون حافظ ... پدید آمدند و نظامیه ها مبنای علم و دانش شدند . بزرگترین مدارس و دانشکده ها در ایران و فراگیرترین آنها ...
بدین لحاظ اینک در عصر فرا بحران مدیریت و کاست اقتدار گرا ، شکوفه های خرد و عقلانیت ، پس از این استحاله ی بزرگ در حال شکل گیری است ، مدیریت که در دامچاله ی سود و انباشت ثروت گرفتار گردید ارزش هایی مبتنی بر سود را مبنای تعامل و رفتار قرار داد ، چنین رویکردی مبین گریز از ارزش های متحجرانه ی فئودالی دیرین بوده و نشانه ای از تحول در هنجار های جمعی . گریز از آن ارزش ها و پرهیز از آرمانهای نخستین انقلاب توسط مدیریت است که اینک مدیریت را وادار کرده راهکار هایی مبتنی بر تغیر در الگو های رفتاری بگیرد و سود را اساس و شالوده ی مدیریت بر منابع و ملت قرار دهد . در واقع شکل و نحوه ی زندگی در ایران اینک عوض شده و الگوی لیبرالیستی و سرمایه داری جایگزین ارزش های فکری مدیریت شده است .
مدیریت که کوشش عمده اش بر سیاسی کردن ملت بود . اراده ی آن داشت که با سیاسی شدن جاعه آن هم از نوع پاکستانی آن ، عطف توجهی نسبت به باور های خود در بحران طلبی ایجاد نماید تا هر گاه که لازم شد و لازم دانست تمام مردم همپای آنها در گستره ی بحران طلبی و اغتشاش در مبانی انسانیت بکوشند . اما ناگاه با ملتی مواجه گردید که به سیاست به عنوان زنگ تفریح نگریسته و مدیریت را بازیچه ی خود و راهی برای ایجاد جک و لطیفه دانستند ، این مردم با هوشیاری و تغیر مواضع خود مدیریت را نیز به دنبال خود کشید ، اکنون الگوی زندگی نوعی از رفتار گسترش یافته ی آمریکایی در ایران است . مردم بجای آن که اسیر چالش ها و بحران ها و همراه با مدیریت در فضا سازی اغتشاش زا شوند ، در جستجوی اقتصد خانوار و کسب درآمد ، راه عقلانی را می پیمایند .( اگر چه فقدان امنیت اقتصادی و بحران فقر موجب تشدید این جریان گردید ، اما نمی توان از رویکرد ملی در این مساله غفلت ورزید ) . در رفتار جدید ملی ، مبنای تعاملات سیاسی و اجتماعی اقتصادی شده و نگرشی سود جویانه زیرساخت تفکر جمعی را به سوی درک و ارتقا منافع ملی کشانیده است . از آنجا که این همسان سازی رفتاری و گسترش فرهنگ اقتصاد پایه بر خلاف اندیشه و خواست مدیریت و کاست قدرت در ایران است ، چنین گرایشی خود معارضه ای خصمانه با آرمانهای انقلاب می باشد . در اوائل انقلاب مرحوم امام (ر) فرمودند که : اقتصاد از خر است ، خر فقط به خوردن فکر می کند و...، حال در کمتر از سی سال از آن فرمایش ، اقتصاد و تفکر اقتصادی بجای فرهنگ شهادت ، آرمانخواهی انقلابی ، باور های جهاد اسلامی ، صدور انقلاب و... را گرفته است و از آن مهمتر آن که خود ساختار مدیریتی نیز در این دامچاله گیر افتاده است ، نگاه امروز دولت و سامانه ی مدیریتی کشور بر اساس سود طلبی ، استحصال درآمد و... می باشد و البته آنچه که به این فرایند چشم اندازی شگفت را تعبیر می کند حذف و کمر نگ شدن صدور انقلاب تا آرمانهای انقلاب است و...
دیگر این ملت در پروسه ی پاکستانی کردن با هیچ دلیل و استدلالی به خیابانها هجوم نمی آورند ، شورش ایجاد نمی شود ، آتش زدن و اعزام به کشور های بحران زده و دچار جنگ شکل نمی گیرد ، ملت ایران به هیچ وجه راضی به آتش گشودن بروی هیچ انسانی نیستند ، دیگر نمی توان عاطفه ی کور و مواجی را در مردم ایجاد کرد ، دیگر هیچ منطقه ی بحرانی و جنگ زده ای که مدیریت برای آن سینه چاک می کند ، برای این مردم اهمیتی ندارد ، تنها یک چیز با ارزش وجود دارد و آن ، اقتصاد خانواده و خود است ، همان الگوی غربی و آمریکایی زندگی ، همان خرد ورزی گسترده و پایان ناپذیر ( البته می توان به زور و یا با دادن پول و...عده ای را به خیابان آورد و آنها را حمایت کرد ، اما کسانی که در راستای منافع اقتصادی خود راهی خیابان می شوند به همان سرعت می توانند پایگاه اقتصادی خود را تغیر دهند و متمایل به قدرت اقتصادی دیگری شوند که پول و اعتبار بیشتری می بخشد و...)
بدین سان ، هرگز و هیچ گاه در تاریخ این سرزمین هرگز فرد گرایی و رفاه جویی (زیرساخت سرمایه داری و امپریالیسم مورد لعن و نفرین مدیریت ایران در سحرگاه انقلاب ) تا به این حد در ایران تا به این حد رشد و توسعه نداشته ، رفتار و تدبیری که کاملا مغایر و متضاد با اراده ، خواست و فلسفه ی شکل گیری حاکمیت کنونی است ، و هیچ گاه تا این اندازه مدیریت نتوانسته در دام تدبیر ملت گرفتار گردد و استحاله یابد .
از این روی با توجه به گرایش و تغیر جهت ، سمت و سو ی رفتار های ملی و مقاومت مدنی و ائدولوژیک که عمده تلاش و کوشش آن بر شانه های بانو های این سرزمین استوار بوده ، باید امید به تغیر و تحولی بنیادین در رفتار مدیریت ایران کنونی را یقین داشته باشیم . دیری نخواهد پائید که ما خواهیم توانست ، زندگی خود را ، آنچنان سامان دهیم که عقلانیت و خرد بین المللی و خود ما آن را می پسندد .ملت در حال عبور از مدیریت است ، این مدیریت در کاست قدرت هر اسمی که داشته باشد – اصلاح طلب و یا اصول گرا – و به هنگام عبور ملت از مدیریت ، مدیریت تنها مانده ، مدیریت بدون پشتیبان و همراه باید ، دگرگونی را بپذیرد .
دیری نخواهد پائید که ما خواهیم توانست و موفق خواهیم شد کشوری آبرومند ، معتبر ، خوشبخت و با توسعه ای پایدار و رفاهی چشم گیر و ثروتی بی پایان داشته باشیم . ایران با مکانیزم خود ترمیمی و سازوگاری خود توانسته مدیریت را به نفع خود استحاله کند و از آن مهمتر شرایطی را پدید آورد که امید به اعتبارو سربلندی ، جایگاهی نظرگیر بیابد . اینک امید به بهبود و تعالی در انتظار ما است ، امید در حال ترسیم مبانی توسعه ی خود در جامعه ای است که سی سال در شرایط بحرانی و آشوب زده گی بسر برده است .
افقی روشن رویا ها ی تمامی فرزندان ایران می رود که دیگر بار نظامی شایسته و در خور احترام و معتبر ایجاد کند .

هرگز نمی نالم
نه،من هرگز نمی نالم
قرن ها نالیدن بس است
می خواهم فریاد کنم
اگر نتوانم سکوت می کنم
خاموش مردن بهتر از نالیدن است
.
( منسوب به دکتر شریعتی )

۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

بخاطر دکتر افضل که درد غربتش مرا از پای درآورد ، بخاطر مردی که همیشه و همه وقت مرد ماند ...
بخاطر دکتر عزیزم که آرزو می کنم برگردد....
مرگ با آغازی دردناک ، ورشکستگی کشور با وجود بدنه ی بزرگ و غیر فعال دولت
ها در ایران ( تعداد حقوق بگیران و کارمندان و ...)
{ چکیده : اگر این روند مدیریتی ادمه یابد و این حجم از دولت همچنان وجود داشته باشد به زودی ایران کشوری ورشکسته خواهد بود ، کشوری که به سبب مدیریت تمرکز گرا و کاست قدرت شکل یافته هیچ هقبالی برای نجات ندارد ، از سویی باید با بیکاری فزاینده ی بیش از 11تا 25 درصد جمعیت بالغ و آماده به کار مواجه شویم و از سویی باید با بیکار کردن و کوچک نمودن دولت بار های اضافی را کاهش دهیم . مساله ای که اگر محقق نگردد سبب خواهد شد که کشور تجزیه شده و اقیانوسی از انهدام و ویرانی ، خون و آدم کشی کشوررا فرا بگیرد و کاری که هیچ دشمنی نتوانست انجام دهد ، انجام شود ، همچنان که بر سر شوروی آمد و...پارادکس و تناقضی بنیادین شکل یافته است ، بیکاری کارمندان و کوچکی دولت ،به کار گیری تمامی بیکاران ، قطعا این مساله مشکلی نیست که فقط اقتصاد دانان بتوانند آن را حل و رفع نمایند ، حل این معضل نیاز به همکاری خرد ،دانش جمعی و اراده ی عمومی دارد . باید طرحی زیرکانه و شاخص عرضه کرد . طرحی که بر این پارادکس فائق آمد .چنین طرحی توسط دکتر افضل تهیه شد ، دکتر با تجربه ی گرانبهای خصوصی سازی بلوک شرق سابق ( لیتوانی – استونی – اسلواکی – چک و...) طرح بزرگی را برای نجات ملی از این بحران دردناک تهیه کرد ، اما شوربختانه ، با عدم توجه مدیریت کشور دوباره به غربت تبعید شد، او تبعید شد در حالی که نیاز کشور به آن طرح حیاتی است و در صورت عدم اجرای آن که مبتنی بر خرد جمعی و بکار گیری تمامی اندیشه های ملی و کشوری بود ، باید به انتظار وحشت بزرگ باشیم ... }
با گلابي هاي زردو/خرمن گل هاي وحشي/خشكي آويخته به دامن درياچه/قوهاي افسون گرش/ سيراب از بوسه ها/سر فرو مي برند/ در آب هاي تشنه پاكي/واي بر من/ از كجا گل ها را به چنگ آورم/ وقتي زمستان است/و از كجا پرتو خورشيدو/ سايه زمين را؟/حصارهاي بي زبان و سرد/ايستاده اند/ در باد پرچم ها..... هولدرین
جامعه در حال فرو پاشی از درون و بیرون است . رشد فزاینده ی ناکامی ها و نا امیدی ها نسبت به بهبود وضعیت زندگی از سویی و ناهنجار های گسترده ی خانوادگی و بحران های اخلاقی برامده از فقر و بیکاری ، ترس از اینده فرزندان و.. همراه با کنش ها و معضلات ایجاد شده توسط مدیریت در ایران که می رود که تا اعماق و ژرفای زندگی شخصی را هدف قرار دهد . کشور و شالوده های پایداری و استحکام ملی را به لرزه در اورده است .
امروز این کشور ، همراه با دشوار های درونی و معضلات پیوسته رو به تزاید ملت در زندگی جمعی ، فردی و بحران در کارامدی و کارایی ساختاری شرایط دشوار و سختی را تجربه می کند . شرایط دشوار کنونی ، علی رغم تبلیغات مدیریت کلان کشور ، در حوزه ی اقتدار بین المللی و نقش ایران در آن ، می رود که شالوده ی سرزمینی را در اعتبار و حرمت جهانی نابود و منهدم سازد .
اینک در گیری با با دولت ها و جوامع همسایه از سویی و قدرت های بزرگ جهان بر سر مساله ی انرژی اتمی از سوی دیگر بنیاد های ملی و فرا تاریخی کشور را با چالشی ژرف و بنیاد برافکن مواجه نموده است .. اینک ما از همه طرف با وحشتی فزاینده مواجهیم . از سویی نمی توانیم بر تعهدات و میثاق های درون خانوادگی اعتماد نمائیم و از سویی در جامعه توسط نیرو هایی که باید حافظ و ظامن امنیت فردی و شهروندی ما باشند مورد تحقیر و ... ازار و اذیت واقع می شویم و از دیگر جهت ، از فردا ی خود و عزیزانمان می ترسیم .
گویا در ژرفای قلعه ای آکنده از خار و نیستی محبوس ویرانی و تباهی گشته ایم و ناچار دست و پا می زنیم . همه می دانند که فردای بهتری در کار نیست و همه می دانند که هر لحظه ممکن است در دامچاله ی خشمی آنی و بی دلیل وارد شده و خود را در وسط معرکه ای ببینند که راه گریزی ندارند و جنگ آغازی بر تباهی و ویرانی باشد ... .
آن سوی این قلعه در آن طرف مرز ها ، پس از دریا های طوفانی و زهر اگین نفرت های خاورمیانه و شقاوت مذهبی و دینی در جریان در افغانستان ، پاکستان ، و عراق و ... جزایری از سعادت و خوشبختی شکل یافته است . جزایری که دنیا به انها چشم دوخته و الگو های مدیریت و بهره وری شده اند . از اروپای دیرسال و متمدن در دنیا تا کشور های اسیای جنوب شرقی و مالزی و..نماد هایی از هوشمندی و هوشیاری ملی اند و اگر چین را با 4/1 میلیارد جمعیت در نظر بگیریم و با بالاترین دارایی در سطح جهان آ نگاه ...
به هر روی فارغ از آنکه بخواهیم نقش دین در سیاست و تعاملات جوامع دیگر را وارسی و واکاوی کنیم ، مایلیم این نکته ی مهم را در نظر بگیریم که چرا کشور های کوچک و پر از مصیبتی همچون مالزی ، سنگاپور و.... تو انستند تمامی مشکلات خود از معضلات مرزی تا چند پاره گی قومی و مذهبی را پشت سر گذارده و به عظمتی فرادست دست یابند و چگونه می توان به چنین بلندای چشمگیری دست یافت ؟
اهمیت این مساله در آن است که اینک دولت به سبب ارزانی قیمت نفت به بحرانی جان فرسا و کشنده دچار گردیده و بخاطر برون رفت از این گرداب رنج و بی مایگی ، فقدان آینده نگری و زوال تدبیر ، گسترش نفرت بی دلیل تسری یافته به درون و کسری بودجه ، ملت را به ورطه ی مصیبت و چالش فرو می برد . نگاه دولت اکنون و برای تداوم بر ان است که آخرین بقایای رمق و جان ملت را باز هم به نفع رانت خواران و کاست قدرت بگیرد و ملتی مصیبت زده و رنجور را به آینده ای ناشناخته راهی و روان سازد ، بهانه ی دولت در آن است که یارانه به ملت داده می شود و این یارانه ها حجم بسیاری از ثروت کشور را به خود اختصاص می دهد و حال اگر این یارانه ها هدفمند گردد ، دولت خواهد توانست از این کسری بودجه و فقدان منابع مالی جان سالم بدر برد .اما آیا می توان در حالی که ملتی را با کمتر از 2800 دلار در آمد سرانه دارد و از حد متعارف و میانگین جهانی آن که 7500 دلار در کل دنیا و در خاورمیانه 20000 دلار است ، از یارانه محروم کرد ؟( با احتساب آنکه فاصله ی طبقاتی بنا به گفته ی وزیر رفاه 1 به 16 و بنا به محاسبات 1 به 32 است . یعنی یک نفر 32 برابر شهروند دیگر این سرزمین درآمد دارد و ... )
ملتی که اکنون هیچ ندارد و در همین هیچ نداشتن ، باز هم صبوری می کند. ملتی که ، علی رغم وجود اقیانوسی از نفت و گاز که کشور در دریا ی خشم آلود فقر گروگان است ( درآمد سرانه کمتر از 2800 دلار به نرخ برابری )، در حالی که همین نفت کشور ها ی حوزه ی خلیج فارس را به درامد سرانه ی بیش از 45000 دلار رسانده ....حال مدیریت عزم آن دارد که در بالا بردن قیمت ها با کشور های حوزه ی خلیج فارس رقابت کند و قیمت ها را همسان آنها نماید ...
فردا چه خواهد شد ؟
موجی از وحشت و بحران در حال جوشش است ، هیچ کس مایل نیست بداند ، چه بر سر این ملت خواهد آمد . انرژی و مسائل مربوط به آن به گزاره ای هولناک تبدیل شده است .دولت در لایحه ای به مجلس پیشنهاد داده که قیمت بنزین 400 ، گازوئیل 350 .... گاز 130 و قیمت برق به 100 تومان افزایش یابد و از این طریق به درآمد 8 هزار و 400 میلیارد تومان از محل فروش انرزی دست یابد . و از آن سو در نظر دارد که به دهک های پائین جامعه 22 هزار تومان نقدی ماهیانه بپردازد ( مصباحی مقدم ) در اظهار نظر دیگری نقل شده است که دولت میزان پرداخت نقدی را 34 هزار تومان اعلام کرده . طرحی که در کمیسیون تلفیق مجلس رد شد و پیشنهاد ها همچنان ادامه دارد ..
( روزنامه ی خراسان بخش اقتصادی صفحه ی 14 . مورخه ی دوشنبه 5/12/1387) در همین منبع باز می خوانیم : 30 هزار میلیارد تومان سرمایه در گردش ( تسهیلات مصوب) بنگاه های اقتصادی تخصیص نیافته است و....
بخش سیاسی ( روزنامه خراسان همان تاریخ ) چهارمین سفر هیات سیاسی آمریکا به سوریه از زمان روی کار آمدن اوباما ...
درخواست بغداد از فرانسه برای ساخت نیروگاه هسته ای در عراق ...
اصلا مهم نیست چه اتفاقی دارد می افتد . اما یک مساله کاملا وشن است . جهان در حال تعامل در هنگام بحران اقتصادی با هم است و ما در حال تحمل بار های سنگین ...یک روز می خواهیم اسرائیل را نابود سازیم و روز بعد اعلام می کنیم که بحرین استانی از ان ما است ...و بعد جلسه تشکیل می شود در مجلس ( کمیسیون امنیت ملی ) که چه باید کرد ( همان منبع ) ؟
این ها باز هم مهم نیست . اصلا این هم مهم نیست که باید در سال 1388 هر قبض برق را 200 هزار تومان بدهیم و هر قبض اب بیش از 100 هزار تومان بشود . این هم مهم نیست که گاز با قیمت 130 تومان یعنی ان که یک نفر ادم با یک اتاق 12 متری و یک شعله گاز خوراک پزی حداقل باید در ماه 50 هزار تومان پول گاز بدهد ...
این هم مهم نیست که هزینه های تحصیل بالاتر برود . این هم اهمیتی ندارد که کرایه ی منزل ، افزایش می یابد و تورم 50 درصد افزایش خواهد داشت .
تنها این مساله مهم است ، مردم این کشور چگونه خواهند توانست زندگی کنند ؟
این بخشی از این تراژدی است ، بخش دیگر ان است که بیش از 50 درصد از تحصیل کردگان دانشگاهی ایران بیکارند . بیش از 25 درصد کل جامعه بیکار است و بنا به امار های وزارت کار 11 درصد مطلقا بیکارند – مطلقا بیکار یعنی آن که خانه دار نیستند که ان خودش یک شغل است – در حال تحصیل هم نیستند که ان هم شغل است – یک روز کار در ماه هم نمی کنند یعنی اگر فقط یک روز کار در ماه انجام دهد طرف کار دارد . – این غیر از زن های بی سرپرست و بد سرپرست ، معلولان جامعه ، محرومان از حقوق اجتماعی به سبب سیاسی بودن و یا ... می باشند ...-
سوال ، بیکار ها جز افراد این کشور محسوب می شوند یا خیر ؟
این ها هم مهم نیست ، مساله ان است که چرا ما با این همه بیچاره گی و بدبختی هیچ نمی شویم . ما نه تنها آن که هرگز ابر قدرت نشدیم و نخواهیم شد ، حتی قدرتی منطقه ای هم نیستیم و نخواهیم شد . از آن سوی نه قدمی برای صنعتی شدن و نه گامی برای ثروتمند کردن ملت و نه ذره ای امید برای بهبود و نه ...هیچ در هیچ ، چرا ؟
چرا نمی توانیم رشد کنیم ؟
مشکل در کجا است ؟ چرا ایران نمی تواند با این همه ادعا ، نیروی انسانی جوان و پویا ،آرمانهای بزرگ ، ملت توانا و منابع عظیم نفت و گاز و معادن رشد و توسعه ی معقولی بیابد. آن چنان که ناچار نشود به ملت فرو مانده در فقر و ناتوانی فشار وارد سازد ؟
اگر بخواهیم مشکلات ایران را در این مسیر دسته بندی کنیم بزرگترین مشکلات این کشور به اجمال عبارتند از :
1- فقدان مدیریت و مدیریت استراتژیک و آینده نگر
2- وجود کاست قدرت با لایه هایی از قدرت های در سایه و دولت های درون دولت و مدیریت درون مدیریت
3- فقدان شفافیت مالی به سبب سرکوب و نابودی رسانه ها به عنوان رکن چهارم مدنی
4- فقدان حقوق شهروندی برای ایرانیان و تبعیض در ارائه ی فرصت ها و امکانات
5- ترس مدیریت کلان از ملت به سبب ناتوانی در ارائه ی برنامه های توسعه و رشد
6- فاصله ی طبقاتی و منزلتی میان شهروندان که به خود ی و غیر خودی – رانت خوار و فقیر – صاحب منصب و بیکار – همیشه مدیر ( مادر زاد )و همواره کارمند – و...
7- ناکامی مدیریت کلان کشور در ایجاد مجموعه ای منسجم و وحدت یافته از ساختار های اجرایی و فکری
8- تمرکز گرایی و تمایل به کنترل و رسوخ در تمام آحاد و وجوه زندگی فردی و جمعی و به ناچار توسعه و گسترش کارمندی در کشور
9- پدر خواندگی و پدر سالاری سیاسی و فکری ملی و ناحیه ای و ایجاب و ضرورت طبیعی گسترش نیرو های نظامی و عملیاتی ...
10- توجه به مسائل نظامی و امنیتی و فقدان نگرش انضباط مالی و در نتیجه توسعه ی سازمانهای هم عرض و موازی و در نتیجه افزایش نیرو های نا کارامد و غیر بهر ه ور در تشکیلات دولتی
11- و...
فارغ از مسائل مربوط به : توانایی های مدیریتی ، نظام بحران پرور و چالش زا در گستره ی بین الملل ، فقدان توجه به حقوق شهروندی و... ، مهمترین مساله در بحران توسعه ی کشور که اینک حتی در بعد بودجه ی سالیانه نیز چشمگیر شده، تعداد کسانی است که بدون کار، از طرف دولت تغذیه ی مالی شده و این خود نیمی از جریان روشن و قابل دید در کشور است ، نیمه ی غیر قابل دید اشاره دارد به نیرو های نظامی و امنیتی که در سرتاسر جهان به سبب خصلت های پدر خواندگی مدیریت کشور وجود داشته و هر گز دیده نشده و آماری از آنها نیست و...
به هر دلیل موجه و یا غیر موجه ، اکنون این کشور با بحران توسعه و رشد ثروت ملی مواجه است و در حالی که تمامی کشور های دنیا بسته های مشوق اقتصادی و آمایش سرزمینی را عرضه می کنند ، مدیریت کلان دیگر بار، باز هم بر خلاف رفتار متعارف جهانی ، شیوه ای متفاوت را گزینش کرده است و می کوشد با مالیات و...بر رنج و فقرملی بیفزاید ،چرا ؟
دولت آمریکا علاوه بر بسته ی مشوق اقتصادی 700 میلیارد دلاری در اقدامی بسیار ارزنده مالیات بر درآمد را تا 95 درصد کاهش داد آن هم از ملتی که در آمد سرانه ای بیش از 45000 دلار داشته و فرصت های برابر و توزیع آزاد اطلاعات و... از شاخصه های مهم آن است ، اما در ایران درست در نقطه ی مقابل هم مالیات بر ارزش افزوده وضع می گردد و هم قیمت حامل های انرژی افزون می گردد . گویا عهدی نانوشته میان مدیریت این سرزمین با جهان اندیشه وجود دارد که در ایران همیشه و همواره درست رفتاری را در پیش بگیرند که دنیا از ان روی بر گردانده و یا بر عکس .
به هر حال ، علی رغم رفتار فاقد توجیه علمی و مدیریت در کشور و بخصوص در مواجه با بحران اقتصادی ، بزرگترین چالش فرا روی کشور به منظور بهره وری و توسعه ی پایدار ، اینک نیروهای انسانی مزد بگیردولت می باشد که حجم بزرگ وغیر قابل کنترلی را دارا است . وسعت و غول پیکر بدنه ای که خود دولت با شرایط و وضعیت فراروی دیگر امکان ندارد بتواند آنها را تغذیه نماید ، مگر به قیمت تباهی بخش های دیگری از جامعه ، توسعه ی ملی و در نهایت خودش ...
به منظور آنکه میزان و حجم نیروی انسانی و میزان بهره وری این نیروها را بتوانیم به درستی درک کنیم ، فقط به آمار بسنده می کنیم .
دولت ژاپن با آن همه عظمت و توانایی فقط 200 هزار کارمند دارد ( غیر از بخش اموزشی ) و با آن دومین قدرت اقتصادی و تجاری جهان است . تعداد پرسنل وزارتخانه هاي دولتي ژاپن منهاي بخش آموزش200 هزار نفر است. تعداد پرسنل وزارتخانه هاي دولتي ايران منهاي بخش آموزش دو ميليون و250 هزار نفر است. به عبارت ديگر تعداد پرسنل دولتي ايران بيش از6 برابر ژاپن است.جمعيت ژاپن دو برابر ايران است، در واقع به نسبت جمعيت، در مقايسه بين ايران و ژاپن، تعداد پرسنل وزارتخانه هاي دولتي ايران بايد100 هزار نفر باشد.
این در حالی است که تعداد وزارت خانه های ژاپن فقط 12 است و اگر بخواهیم به نسبت فقط جمعیت تعداد وزارت خانه های ایران را در برابر ژاپن داشته باشیم ، تعداد وزارت خانه های ایران باید نصف آن یعنی فقط 6 باشد . این نسبت را به هیچ وجه نمی توان به نسبت درآمد سرانه و یا تولید ناخالص ملی محاسبه کرد ، اگر چنین مقایسه ای بخواهد صورت بگیرد تعداد وزارت خانه های ایران باید از یک هم کمتر شود و...
و این در حالی است که در تمامی جهان 3 وظیفه ی مهم ( حتی در دولت های فدرال ) برای دولت تعریف شده که عبارت است از : 1- سلامت و بهداشت اجتماعی 2- امنیت 3- توزیع متناسب مالی ، تاسیسات زیرساختی اقتصادی ، مالیات ،منابع مالی و باز توزیع آن در جامعه .
لذا با توجه به تعریف وظیفه ی ذاتی دولت در دنیا ، فهم گسترش و توسعه ی بدنه ی کارمندی و حقوق بگیری در ایران ، قابل درک و توجیه نیست .
بدین سان با توجه به وجود فقدان زیر ساخت ها و ساختار های توسعه در کشور اکنون ایران با دو مشکل بنیادین و پیوسته مواجه گردیده است :

· - بیکاری گسترده بیشتر از 25 در صد و به تعبیر دولت 11 درصد در صورتی که کسانی که یک روز در ماه هم کار کنند شاغل محسوب شوند .
· -حجم وسیع و شگفت انگیز دولت و نیرو های وابسته به آن که برآیند ، فقدان تدبیر مدیریتی و تمرکز گرایی توتالیتری در اقتصاد کمپاردور و وابسته است .
پارداکس و یا تناقض فراروی به هر شکلی باید روزی حل گردد در غیر این صورت کشور ناگاه ورشکست خواهد شد . ورشکستگی کشور، تنها مساله ای نیست که به ساختار مدیریتی کشور ارجاع داشته و به آنها مربوط شود .کشور اگر ورشکست شود ، عواقب و پیامد های وحشت ناکی به همراه خواهد داشت از جمله برآمد های ورشکستگی کشور :
§ کشور به سبب تمرکز گرایی و ایجاد بزرگ مالکی دولتی که نتیجه ی آن تسری و توسعه ی منابع مالی و اعتباری و پرداخت تمامی هزینه های عمومی و خصوصی در استانها و مناطق مرزی و داخلی است و سبب شده که دولت اجاره دار و یا رانتیر شکل بگیرد به سبب نیروی گریز از مرکز در حواشی کشور و تضاد منافع ملی با منافع مدیریت کشور به یک باره با موجی ویرانگر از تجزیه طلبی مواجه می شود . کشور در موقع تجزیه و ایجاد قدرت های ناحیه ای با خشم و شورش های کور ، بحرانهای اجتماعی و امنیتی مواجه شده و جنگ داخلی توام با شورش و نسل کشی ، تاراج و غارت تمامی اموال شخصی و جمعی روبرو شده و از هم می پاشد .
§ مدیریت ایران به سبب گرایشات نظامی و مقابله با شورش های کور و تجزیه طلبانه به رویارویی با جامعه بر خواسته و ضمن تجزیه ی کشور ، نیروهای نظامی و انتظامی نیز رودرروی یک دیگر قرار گرفته و احتمال در گیری دیگر کشور های منطقه در تخاصمات ملی افزایش یافته و جنگ هولناکی شکل می گیرد که حداقل کشته های آن بیش از 6 میلیون نفر خواهد بود ، چرا که آسیب دیدگان از انقلاب ( حداقل ) یک میلیون نفر در برابر حداقل 6 میلیون نیروی نظامی و امنیتی و بسیجی قرار گرفته و این با چالش های تجزیه طلبانه روند کشتار را افزون و وحشت ناک خواهد کرد .
§ سیاه چاله های امنیتی در منطقه نظیر افغانستان ، عراق ، پاکستان در تقابل با نیروهای نظامی ایران ( باقی مانده ها ) شرایط را برای جهان دشوار کرده و شکل گیری نیروی های افراطی به کمک و یاری این سیاه چاله ها افزون شده و تخاصم شکلی از نبرد منطقه ای یافته و امنیت بین المللی به چالش گرفته خواهد شد .
§ از ایران جز منطقه ی کویری چیزی باقی نخواهد ماند ، تمام مناطق نفتی و حاصلخیز ، آبها و ... از دست رفته و مناطق صنعتی و فرا مدرن کشور منفک شده و استقلال خواهد یافت
§ به دلیل رویارویی دولت و نظام با قدرته های جهانی و گسترش نفرت به منطقه و افزایش کینه که برآیند نفرت آفرینی است ، قدرت های جهانی و فرا منطقه ای مشکلات و معضلات بی شماری را برای کشور ایجاد کرده و به دولت مرکزی کمک نخواهند کرد ، ضرورتی که باید جامعه ی جهانی را همراه و در کنار خود داشت ، همان استراتژی و راهبردی که ترکیه و یا دولت کنونی عراق بخاطر پیشگیری از تجزیه از آن استفاده می کنند .
§ و...
از این روی بخاطر آن که نمی خواهیم شاهد خون ریزی و نبرد دیگری در کشور باشیم و از آن جهت که تمایلی به برادر کشی وجود ندارد و نه اشتیاقی به غارت و بحرانی که جهان را درگیر کند باید ( الزام ) از ورشکستگی نظام و دولت پیشگیری نمائیم .
پیشگیری از انهدام و ورشکستگی نظام و دولت مرکزی ایران در چهار چوب منافع ملی و جلو گیری از خشونت های تسرس یافته و بحران زایی جهانی و انسداد راه های ایجاد سیاه چاله های امنیتی بین المللی ، راهکار و راهبرد ویژه ای را طلب می کند .
آنچه به جامعه ی نخبگان ایران مربوط است ، آن است که از انهدام منتج به آدم کشی و ویرانی منجر به برادر کشی خونبار تاریخی جلو گیری نمایند ، حتی اگر مناسبات به سمت و سوی ایجاد خاورمیانه ی بزرگ کشیده شود و حتی اگر تعاملات منجر به شکل گیری دولت فدرال در ایران گردد .
به هر روی ، هر گونه طرحی در پیش گیری از ورشکستگی کشور ، گشایشی برای رفع چالش های ملی و ناحیه ای بوده و رهاوردی منسجم و سرنوشت ساز را طراحی و تدبیر خواهد کرد .
از این روی ، الزامی است که باید با مشکلات متناقض مواجه شد ، مشکلاتی نظیر :
ü - کار آفرینی در عین کاهش نیرو ها و کارمندان دولت
ü - افزایش ثروت تک ، تک اعضا خانواده ی ملی در عین کاهش ثروت و قدرت دولت
ü ایجاد زیر ساختی کار آفرین به کمک دولت و نظام در عین حالی که باید نقش دولت در تمامی مناسبات اقتصادی – سیاسی – اجتماعی – مداخله و کنکاش در زندگی فردی و جمعی ملت ایران کاهش یابد .
این فرایند مبین آن است که :
1 – باید کار بزرگ و مولدی را در جامعه شکل داد .فرصتی شغلی حداقل برای 10 میلیون نفر .
2- از حجم دولت و کارمندان دولت کاست ، نیرو و توانی که بنا به گفته ی مجمع تشخیص مصلحت نظام
98 درصد نیروهای ما در دولت مازاد است .
( گزارش نشست های تخصصی همایش دولت ، نظام اداری و سند چشم انداز 29/03/1387 )
ظرفیت کار ایجاد شده نیز باید چشمگیر و شایان توجه باشد ، ظرفیتی که بتواند ، پاسخ گروه های سنی و جمعیتی که همه ساله جویای کار شده و در بازار کار شکل می گیرند را داشته باشد ، معیاری که بر اساس آن بتوان جمعیت بیکار را سامان داد ، جمعیتی که

تا سال1390 هر سال به طور متوسط دو ميليون نفر در ايران به سن22 سالگي ميرسند به عبارت ديگر هر سال، براي دو ميليون نفر بايد فرصت اشتغال ايجاد كرد. اگر چه در شرایط عادی و با همین راهبرد های متعارف در بهترين حالت در صورت عضويت ايران در سازمان تجارت جهاني، ساليانه سيصد هزار شغل امكان ايجاد خواهد داشت و این امکان نیز وجود ندارد که بتوان نیرو های مازاد را به خارج از کشور صادر کرد در سال2000 ميلادي، استراليا تنها50000 مهاجر جديد پذيرفته است. آماری که نشان ميدهد كشورهاي فرا صنعتي نيز ظرفيت لازم براي جذب جمعيت جوياي كار ايران را ندارند .لذا طرحی استراتژیک و فوق العاده ضرورتی اجتناب ناپذیر است .
( این پذیرش نیروی کار ایران در صورتی است که مناسبات سیاسی ایران با جهان بهبود یابد و تعاملات نوینی بر پایه ی اعتبارو اعتماد به سرمایه های اجتماعی کشور شکل بگیرد ، در غیر این صورت به سبب فقدان اعتماد به توان انسانی ایران و ظرفیت بحرا ن سازی نیروی انسانی و واهمه ی ایجاد شده ، امکان نخواهد داشت که کشور های محتاج به نیروی انسانی از ایران نیرو پذیرش نمایند )
از این جهت اینک با این سطح از تعارض و تضاد در بینش و کنش ، چه باید کرد در حالی که ،
در شرايط موجود پرسنل دولتي حدود 4 میلیون نفر بوده و بر اساس آمار های موجود حدود 5/5 میلیون نفر نیز تقريباً در ماه حقوق و مستمري ميگيرند بدون اينكه كار كنند. ظرفیتی که به نسبت سال1379 با حدود 407000 نفر مشتركين حقوق بگير صندوق بازنشستگي،344000از بازنشستگان سازمان تأمين اجتماعي و000 نفر مستمري بگيران سازمان تأمين اجتماعي و1600000 نفر مشمولين طرح شهيد رجائي و...جمعا 3729000 رشد چشمگیری را نشان می دهد .( تعدا جانبازان و نیروی انسانی مرتبط با خانواده های شهدا و ... محاسبه نشده )
توجه به این نکته حائز اهمیت بسیار است که در سال 1357 تعداد کل جمعیت کارمند و حقوق بگیر دولت 500 هزار نفر بوده و در حالی که جمعیت تقریبا دو برابر شده ، میزان کارمندان بیش از 8 برابر و نیروهای بدون کار و غیر مولد ولی هزینه بر نیز 10 برابر کل نیرو های کارمند دولت در سال 57 شده است ، باید توجه داشت که بخش غیر مکتوبی از نیروهای حقوق بگیری نیز وجود دارد که دستمزد و حقوق آنها در داخل طرح ها و بودجه های خاص تعریف شده و در هیچ آمار و داده ای رسمی به حساب نمی آیند ، همچنانکه بخش عظیمی از بسیج و نیرو های خاص با دریافت های کم و بیش از دولت و ساختار های نظامی هرگز جز آمار های کارمندی محسوب نمی شوند .
این در حالی است که میزان درآمد سرانه ی کشور ، تورم و همچنین میزان سهم دولت از کل هزینه های ملی ارقام معنا داری را نشان می دهد .. .
اثرات برآمده از سو مدیریت ( عدم اثر بخشی و بهره وری از منابع انسانی در ساختار دولتی و مدیریت سرزمین ) و گسترش بدنه ی دولت سبب گردیده است که :
الف - درآمد سرانه ی پائین :

2006 با نرخ برابری دلار بنا به گزارش مید : تولید ناخالص ملّی سرانه به ارز بین‌المللی از مرز ۲۸۰۰ دلار تجاوز نمی‌کند. این رقم ایران را با وجود درآمد سرشار نفتی، در مرتبۀ ۹۱ در پائین فهرست کشورهای جهان قرار می‌دهد، حال آن که کویت با حدود 45000 دلار نمادی دیگری را نشان می دهند و....
ب - سهم با لای دولت از تولید ناخالص ملی و عدم توانایی بخش خصوصی در رقابت با این اقتصاد وابسته و رانت دار به ویژه عدم برابری قدرت شرکت ها و بنگاه های خصوصی با شرکت ها ی دولتی و وابسته :
براساس آمار(سال 2005) هزينه‌هاي دولت از توليد ناخالص ملی بطور رسمی رقمي معادل 25 درصد است ( بدون احتساب هزینه های شرکت های دولتی که بیش از 70 در صد کل هزینه ها ی کشور نیز به آنها اختصاص می یابد به دیگر سخن 25 به علاوه ی 70 می شود 95 درصد کل هزینه ها البته اگر به آمارو اطلاعات ارائه شده ی ایران اعتماد کرد ) و اين رقم براي مالزي 35 درصد، هند 28 درصد، فرانسه 55 درصد، سوئد بالا‌ي 60 درصد و آمريكا حدود 40 درصد است. براساس اين شاخص، اندازه دولت در ايران نسبت به ساير كشورها كوچك است. اما با در نظر گرفتن بودجه تخصيص يافته به وظايف تصدي‌گري، مسأله شكل ديگري به خود مي‌گيرد. به عنوان نمونه وقتي مشاهده مي‌شود كه 70 درصد كل بودجه مربوط به شركت‌هاي دولتي است، اين امر نشان مي‌دهد كه‌اندازه دولت بر اساس اين شاخص، بسيار بزرگ است. شاخص ديگر نحوه تخصيص بودجه به بخش‌هاي مختلف (به عنوان مثال بهداشت درمان، آموزش، امور قضايي، كشاورزي و نظاير آن) و چگونگي اجراي آن است. به عنوان مثال آيا در بخش آموزش، دولت نقش انحصاري دارد، يا اين كار را سرپرستي و حمايت مي‌كند و بخش خصوصي مجري آن است. در همين رابطه آمار و ارقام نشان مي‌دهد كه سهم دولت در مسايل رفاه و تأمين اجتماعي حدود 11 درصد است كه در مقايسه با كشورهاي با درآمد متوسط (اين رقم در اين كشورها 14 درصد است) كم و در مقايسه با كشورهاي داراي درآمد پايين (كه 8 درصد است) زياد است يا در بخش بهداشت و سلا‌مت، متوجه مي‌شويم كه گستره فعاليت دولت با تخصيص 7/2 درصد از كل اعتبارات هزينه‌اي به اين بخش (در سال 1384) و مقايسه آن با كشورهاي ثروتمند كه حدود 12 درصد را به اين بخش اختصاص داده‌اند، در اين زمينه بسيار كم بوده است. آمارها نشان مي‌دهند كه در كشورهاي توسعه‌يافته، به ازاي هر 100 نفر جمعيت، 4/6 نفر كارگزار دولت وجود دارد در حالي كه اين رقم در كشور‌هاي در حال توسعه 6/2 نفر است. نتيجه آنكه دولت‌هاي كشورهاي توسعه‌يافته كه بهتر عمل مي‌كنند، بزرگ‌تر هم هستند. آيا نتيجه آن است كه ما هم بايد تعداد كارگزاران خود را افزايش دهيم؟ مسلماَ چنين نيست. تفاوت بين اين دو گروه، محل خدمت كاركنان است. در كشورهاي توسعه يافته، تعداد زيادي از كاركنان در دولت‌هاي محلي شاغل هستند و خدمات فردي نظير آموزش و پرورش، بهداشت و رفاه اجتماعي را ارايه مي‌دهند.نتيجه آنكه، در كشورهاي بسيار فقير، بوروكراسي‌هاي دولتي احتمالا‌َ تنها ابزار ارايه برخي خدمات، به ويژه در زمينه آموزش و پرورش و مراقبت‌هاي بهداشتي هستند، از سوی دیگر مساله ی مهم و نظر گیرر مولفه ی مهم «اثربخشي و كارآيي» دولت است .
ج - تورم بالا :روزنامه ی اعتماد ملی گروه اقتصادي: براساس آخرين آمارهاي جهاني، ايران در سال 2008 رتبه هفتم بالاترين نرخ تورم را در جهان به دست آورد.به گزارش خبرنگار «اعتماد»، اين رده بندي بر مبناي نرخ تورم سال 2007 كه براساس آن نرخ تورم ايران 17 درصد بود، صورت گرفته، به همين خاطر كارشناسان معتقدند اگر مبناي رده بندي نرخ تورم 30 درصدي باشد با فرض شرايط موجود ايران رتبه سوم جهاني بالابودن نرخ تورم را به دست خواهد آورد.بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد بالارفتن رتبه نرخ تورم ايران در جهان در سال هاي اخير صورت گرفته است. در سال 2003 كه تقريباً سال پاياني دولت خاتمي بود رتبه جهاني ايران از لحاظ بالابودن نرخ تورم شانزدهم بوده است.افزايش نرخ تورم در سه سال اخير به حدي بوده كه ميزان آن در 12 سال گذشته سابقه نداشته است. به عبارت ديگر ايران در هشت سال گذشته همواره به دنبال كاهش نرخ تورم بوده است، اما پس از شروع به كار دولت نهم و اتخاذ سياست هاي غلط پولي، روند افزايش نرخ تورم دوباره سير صعودي گرفت به طوري كه پيش بيني مي شود امسال نرخ تورم به بالاي 30 درصد خواهد رسيد كه ركورد بالاترين نرخ تورم در 12 سال اخير است.

Ø برآیند های ناشی از معضلات مربوط به تورم و مساله ی افزایش تعداد کارمندان و اثربخشی آنها در گستره ی تعاملات ملی :

1- تولید فساد و فقدان کارآیی در میان ارکان سیستم اداری و کارمندی :
در طی این سالها ، حقوق کارمندان دولت متناسب با تورم افزایش نیافته است و در نتیجه قدرت خرید حقوق‌ها کمتر شده است. بسیاری از کارشناسان خوب دولت به شرکت‌های دولتی و یا بخش خصوصی رفته اند. فارغ التحصیلان نخبه دانشگاه‌ها کمتر جذب دولت شده اند و فرار مغز ها شدن گرفته است . قدرت کارشناسی در بدنه دولت ضعیف شده است و این امر موجب می‌شود که تصمیم سازی در بدنه به خوبی انجام نشود. با ضعف در تصمیم سازی ، تصمیمات کلان اداره کشور با کیفیت مناسب اتخاذ نمی شود و در نتیجه کیفیت اداره کشور تنزل می‌کند.علاوه بر ضعف بدنه کارشناسی دولت ، افزایش تعداد عائله دولت و نبود امکان پرداخت حقوق مناسب به آنها ، موجب می شود زندگی کارکنان دولت با حقوق دریافتی تامین نشود. این امر زمینه ساز پیدایش فساد و رواج آن می‌گردد . در نتیجه نه تنها دستگاه‌های دولتی گسترش یافته و دست و پاگیر می‌شوند ، بلکه با آلوده شدن دستگاه‌های دولتی به فساد ، مزاحمت های بیشتری در انجام امور ایجاد و انجام کارها کندتر و دشوراتر شده و فعالان کارآمد و سالم از گردونه فعالیت های خارج می‌شوند. فساد باعث می‌شود منابع بهینه تخصیص نیابد و فرصت های زیادی برای پیشرفت و کار مولد از دست برود.

2- 2 - از سوی دیگر فقدان هماهنگی میان تحصیل و کار در جامعه از سویی و عدم همخوانی نیاز های ملی با تربیت نیروی انسانی سبب گردیده است که بیش از نیمی از فارغ التحصیلان کشور بیکار باشند ، مساله ای که با توجه به نقش و تعداد بیکاری در دانش آموختگان دانشگاه آزاد اسلامی به بیش از 80 درصد و جذب آنها به مشاغلی همچون رانندگی و ...بر دامنه ی معضلات افزوده است ، این در حالی است که اغلب این دانش آموختگان با هزینه های گزاف تحصیل کرده و همراه با انهدام ثروت های خانوادگی و پس انداز های فامیلی موجب هدر رفتن سرمایه های ملی ( اقتصاد عمر و زمان – اقتصاد ملی بر اثر نبودن نیروی جوان – مهاجرت به شهر های بزرگ توسط فارغ التحصیلان – از بین رفتن سرمایه گذاری دولت در آموزش و...) می شوند .


3- انهدام سرمایه های اجتماعی ) گسترش فقر – بی اعتمادی – بی اعتباری موازین و قرارداد ها – فساد – فحشا – ناهنجاری های اجتماعی و اخلاقی – طلاق – کودکان خیابانی و ...)
{سرمایه ی اجتماعی در تعریف :واقعيت آن است كه اگر در گذشته فعاليت‌هاي اقتصادي توسط افراد انجام مي‎شود امروزه تقريباً همه فعاليت‎هاي اقتصادي توسط سازمان‌ها و بنگاه‌ها صورت مي‎گيرد كه نياز به اعتماد، اطمينان و درجه بالايي از همكاري بين افراد است. اين محيط اجتماعي اصطلاحاً سرمايه اجتماعي نام گرفته است. علت اصلي كاهش سرمايه اجتماعي در جامعه ايران را بايد در عملكرد دولت و نهادهاي برخاسته از آن بويژه دو نهاد اجرايي و قضايي جستجو كرد. شاخص‎هايي همچون ميزان جرم و جنابت، ميزان قانون‎شكني، وضعيت رعايت قوانين راهنمايي و رانندگي ميزان پرخاشگري و درگيري‎هاي خياباني، ميزان خيانت در امانت، ميزان چك‎هاي برگشتي، ميزان مصرف مواد مخدر، وضعيت طلاق،‌ميزان مهاجرت، ميزان دعاوي ، ميزان فرار از پرداخت ماليات،‌ميزان خودكشي و… را ملاكی برای تعین میزان سرمایه ی اجتماعی در نظر می گیرند. اگر در كشوري همه اين معيارها روندي صعودي داشت قطعاً بايد گفت كه سرمايه اجتماعي در حال كاهش است. - نشريه انديشه صادق، شماره 12 و 11- }
4- تمرکز و تراکم جمعیتی در شهر ها ( شهر هایی که با وجود تضاد طبقاتی و منزلتی در خود آدم هایی را به سبب فقدان فرهنگ غالب و ریشه دار پرورش می دهد که می توانند به مثابه یک کلاهک اتمی در برون داد خشم و نفرت ، کینه و ناهنجاری رفتاری عمل نمایند و این غیر از بحران ترافیک – آلودگی زیست محیطی ناشی از تمرکز – زلزله های احتمالی و وقوع یک فاجعه و...می باشد ) به سبب فقدان توجه به مناطق روستایی و تولید کار و اثر گذاری کار روستایی در تولید ثروت ناحیه ای و ملی :
تراکم جمعیت ویژگی‌های خود را دارد و آسیب پذیری‌های خود را ایجاد می‌کند. همان طور که در ارقام و آمار هجوم مردمان به شهرها پیداست، در طی سی سال گذشته نظام جمهوری اسلامی به این مسأله توجه کافی نکرده، با آن که در سال‌های پیش از انقلاب در پژوهش‌ها وطرح‌های گوناگون، بویژه طرح آمایش سرزمین، برنامه‌ریزی جامع توزیع جمعیت، صنایع، خدمات، سرمایه گذاری، مدیریت ودیگر نیازهای آن به دقت و با گستره و ژرفائی قابل ملاحظه زمان‌بندی و تدوین شده بود.
5- از بین رفتن طبقه ی متوسط شهری ، موتور های محرک اقتصاد و سیاست اجتماعی و
آغاز گران تحولات صنعتی
هر جامعه كه پيشرفته‌تر باشد بر تعداد و صلابت طبقه متوسط نيز افزوده مي‌شود و اين فوايد مختلفي به لحاظ سياسي و اقتصادي دارد. بزرگ شدن طبقه متوسط سبب كاهش نابرابري در توزيع درآمد ( تضاد طبقاتی و منزلتی ) مي‌شود. آنچه كه اقتصاددانان با شاخص جيني انداره‌گيري مي‌كنند ، نشان مي‌دهد كه هر چه جامعه پيشرفته‌تر شود ؛ ضريب جيني پايين‌تر مي‌آيد. يعني نابرابري در توزيع درآمد كمتر مي‌شود و اين يك اصل پذيرفته شده در اقتصاد توسعه است. ديگر اين كه هر چه طبقه متوسط بزرگتر باشد مشاركت مردم در امور سياسي بيشتر مي‌شود. چون اين طبقه متوسط تشابهاتي با طبقه بالا دارد . با سواد و متمدن است و از خصلت‌هاي شهري برخوردار است. از طرف ديگر رشد طبقه متوسط سبب مي‌شود تنش‌هاي اجتماعي از حالت خشونت‌آميزي به رقابت سياسي تبديل شود. بدين معنا كه اگر در گذشته شورش‌هاي شهري و كارگري خونين صورت مي‌گرفت، در جوامع صنعتي مدرن معمولا چنين اتفاقي نمي‌افتد و طبقه متوسط و كارگر يقه سفيد, روش بازي مسالمت‌آميزي را اتخاذ كرده است و تظاهرات مسالمت‌آميز صورت مي‌گيرد . يعني جامعه برروش‌هاي خشونت‌آميز فائق آمده و يك جامعه صلح‌آميز ايجاد مي‌شود. هر چند تنش‌هاي ملايم هميشه در جامعه صنعتي وجود دارد. اينها فوايدي است كه معمولا طبقه متوسط براي جوامع صنعتي به همراه مي‌آورد. به‌لحاظ اقتصادي نيز در بحث اقتصادي توسعه مي‌توان گفت، زماني كه توليد ثروت در جامعه زياد مي‌شود‌، ناگزير، طبقه مصرف‌كننده ثروت هم به وجود مي‌آيد.
طبقه متوسط خصلت‌هاي مصرفي اش شبيه به طبقه ثروتمند جامعه مي‌باشد ، در عین حالی که به سبب آن که تلاش می کند ، زندگی بهتر و مرفه تری بسازد ، در کسب مهارت ها و دانش می کوشد
در جوامع توسعه یافته و صنعتی تعداد افراد طبقه متوسط بخش اعظم جامعه را تشكيل مي‌دهند .درآمد نسبتا بالا يا متوسطي داشته و از وضعيت تحصيلي و اجتماعي مناسبی برخوردارند . اغلب فرهنگ شهر نشيني را نهادینه کرده و رفتارشان منطبق با منطق اقتصادي است. يعني در حال حاضر اگر كشورهاي پيشرفته مورد مطالعه قرار گیرد ، مشخص می گردد که ، حتي طبقه متوسط پايين به لحاظ درآمدي با دارايي شان يك پرتفوی يا سبد درست مي‌نمایند. يعني بخشي از درآمد خود را در بانك مي‌گذارند و با بخش ديگر سهام شركت‌هاي مختلف را مي‌خرند . به رغم اين كه تخصصي ندارند اما رفتارشان منطبق بر منطق اقتصادي است. اين ويژگي‌هاي طبقه متوسط جوامع پيشرفته است... چکیده : هر چه جامعه به لحاظ اقتصادي توسعه‌يافته‌تر شود، طبقه ی متوسط بیشتری دارد و هر چه طبقه متوسط بزرگتر شود ، تنش‌هاي اقتصادي و سياسي در آن كمتر شده و جامعه دموكراتيك‌تر مي‌شود. چرا كه با گسترش طبقه متوسط درخواست‌هاي سياسي و اجتماعي هم افزايش مي‌يابد و اين مستلزم مشاركت, دموكراسي و آزادي است .
اما آنچه که در ایران مشاهده می شود ، خلاف این رویه ی جهانی است ، مدیریت اقتصادی در ایران کوشش می کند که طبقه ی متوسط را تبدیل به فقرای جامعه و وابسته به کمک های خود نماید ، روندی که در نهایت منجر به گسترش خشونت و بحران های کور خیابانی و شهری می گردد . گسترش تعرفه های زندگی در شهر های بزرگ ، افزایش مالیات ها ، فزاینده گی هزینه های زندگی و ... مبین سیاستی خاص است ، سیاستی که مقصد آن در نهایت ویرانی خواهد بود ...
6- از بین رفتن محیط زیست انسانی و اکولوژی به سبب فقدان مدیریت آمایش سرزمین و درک مناسبات مربوط به کار و تولیدات روستایی و زندگی با معیشت دامداری ...
7 - خشونت های اجتماعی بر علیه زنان ،گسترش نابرابری جنسیتی - اعتباری و منزلتی زنان در خانواده و جامعه
8- افزایش مصرف انرژی و عدم بهر وری از انرژی ( کار خانه های سیمان ایران بیش از 35 در صد بیشتر از کار خانه های سیمان ژاپن ، خودرو های کشور بیش از 17 درصد خودرهای ژاپن انرژی مصرف می کنند و...)
9- افزایش بیماری های کشنده و مرگبار ( ایدز – هپاتیت – سکته – مصدومیت و سانحه <<>> - روانی و عصبی .اعتیاد ، قتل ، خودکشی ، ....- و...)
این در حالی است که گویا ساختار مدیریتی در ایران عزم آن نموده است که بر خلاف اهداف و مقاصد جهانی و بر علیه دانایی کوشش نماید :
درسال ۲۰۰۰، پایان هزاره دوم وآغاز هزاره سوم میلادی، سازمان برنامه ریزی توسعۀ سازمان ملل متحد (UNDP) در سندی به نام هدف‌های توسعۀ هزاره (Millennium Development Goals) هشت هدف را برای سال ۲۰۱۵ به عنوان ره‌نشانه‌های توسعۀ اقتصادی، اجتماعی وسیاسی در سطح جهانی، به ویژه در کشورهای درحال توسعه، مطرح کرد. این اهداف عبارت اند از: زدودن فقر و گرسنگی؛ فراگیر ساختن آموزش ابتدائی و بهبود و گسترش کیفی وکمی آموزش متوسطه و عالی؛ برابری زن و مرد و توانمند کردن زنان؛ پائین آوردن نرخ مرگ و میر زنان و کودکان؛ توجه به تندرستی زنان باردار؛ مبارزه با بیماری های ایدز و اعتیاد؛ حفاظت ازمحیط زیست؛ مشارکت درپیکار جهانی برای به ثمر رساندن توسعه.
در رابطه با «اهداف توسعۀ هزاره،» برنامۀ توسعه سازمان ملل هیئت‌هائی را به نام هیئت‌های همکاری به کشورهای گوناگون، ازجمله ایران، گسیل داشت. هیئت اعزامی به ایران در سال ۲۰۰۴ کار خود را آغاز کرد و با همکاری جمهوری اسلامی موارد زیر را از مسائل اساسی ایران شناخت و دست‌یابی به اهداف هزاره را منوط به حلّ آن ها دانست:
۱. افزایش وتقویت ظرفیت ها و قابلیت ها برای دستیابی به اهداف توسعه؛۲. تقویت و بهبود ساختار و عملکرد حکومت؛۳. بهبود بخشیدن به مدیریت و عملکرد اقتصادی و کار آفرینی؛۴. افزایش توانانی برای دستیابی به توسعه پایدار، مدیریت منابع طبیعی، و کارآمد ساختن مصرف انرژی؛۵. تسهیل شرایط انتقال علم وتکنولوژی توسعه درهمه سطح های همکاری.
با این همه گویا اندکی از هدف اصلی دور شدیم ، ( یاد آوری ) مساله ی اساسی این است که با این حجم از کارمند و حقوق بگیر از دولت ، بدون شک و تردید ، به زودی کشور به ورشکستگی دچار خواهد شد ، معضلی که بحران برآمده از آن موجب تباهی و انهدا م کل کشور و ساختار های ملی شده و چالش ژرفی را در پهنه ی منطقه ای و بین المللی ایجاد خواهد کرد .لذا باید به منظور گریز از این شرایط دردناک و بحران ساز چاره ای اندیشیده شود . چاره ای که بتواند ، ضمن تحقق اهداف هزاره ، موجب بهبود زندگی جمعی و کیفیت حیات ملی گردد . اما همچنان که پیش شرح گردید ، اینک با دو معضل بنیادین مواجهیم ، از سویی باید از تعداد کارمندان و حقوق بگیران دولت بکاهیم روندی که با سهام عدالت فزونی یافته واز سویی کار ایجاد نمائیم .مساله ی نظر گیر حل این تناقض و پارداکس است . تناقض و پارادکسی که با توجه به سهام عدالت اینک بر ابعاد آن افزوده شده و بر میزان بیکاران حقوق بگیر از دولت مرکزی افزوده است و پیامدهای هولناکی را در افق ملی گشوده است .
( این سهام و افراد برخوردار از آن در محاسبات پیشین محاسبه نشدند ، چرا که به نوعی متفاوت با آنها بوده و اگر عزم آن نمایم که آنها را در محدوده ی کارمندان محسوب نمایم ممکن است گفته شود که از انصاف عدول کرده ام .)
{آنچه که تحت عنوان طرح «سهام عدالت» عمل می‌شود، دقیقا مغایر با تجربیات جهانی و استفاده از یک شیوه منسوخ قرن گذشته است. تعدادی سهام در میان تعداد بسیار زیادی سهامدار توزیع می‌شود. سهامداران عمدتا از اقشار فقیر هستند بایستی بهای سهام خریداری شده را از طریق سود سالیانه به تدریج بپردازند. به دلیل پراکندگی سهامداران و پایین بودن سطح دانش، مدیریت این مجموعه عملا دولتی یا تعاونی زیر نظر دولت خواهد بود. پس هیچگونه اتفاق خاصی نیفتاده است، همه چیز مثل سابق است با این تفاوت که اوراق سهام کارخانه‌ها بنگاه، در صندوقچه افرادی نگهداری می‌شود و یک توقع جدید در مردم بوجود آمده که در انتظار سود سالیانه سهام خود هستند.ممکن است دولت برای نشان دادن سود و راضی کردن سهامداران، امتیازات خاصی به‌این واحد تولیدی دهد و حتی در مواقعی از منابع دولتی در آن تزریق کند. اینجا است که رقابت سالم بین دو شرکت کهکی متکی به خود و کاملا خصوصی است و دیگری که به شیوه فوق عمل می‌کند مخدوش می‌شود.}
کشور ها و جوامع بزرگ برای برون رفت از چنین شرایطی تدابیر ویژه ای انخاذ کرده اند که تجربه ی کارکرد آنها می تواند برای ایران نیز مفید و ارزشمند باشد .
آنچه که جوامع بزرگ انجام داده اند برای گریز از چنین چالش هایی :
· - خصوصی سازی با ضوابط و مختصات خاص و ویژه ( تحقق اصل 44 قانون اساسی به نحو مناسب و شایسته با استفاده از تجارب جهانی و بین المللی )
· - برای خصوصی سازی انتقال از یک مرحله ی هولدینگ و سپس آغاز به خصوصی کردن شرکت های بزرگ
· - ایجاد یک دولت کوچک با تشکیل مناسبات سیاسی و مدیریتی مختص به آن
· - بهره گیری از تجارب جهانی به خصوص تجربه ی موفق روسیه و چین
· - پرهیز از مناقشات و مخاصمات ناحیه ای و بین المللی
· - عطف توجه فقط و الزاما به مسائل داخلی و گریز از پدر خوانده گی ایدوئولوژیک ، مذهبی و رفتاری در منطقه و فضای بین الملل
· - اراده ی ملی برای رفع مشکلات و چالش های فرا روی با استفاده از خرد جمعی و دانایی ملی ( بدون توجه به مناسبات سیاسی و رفتار های فردی و حوزه ی مسائل شخصی )
· - شکل دهی به دولت های ناحیه ایی اقتصادی
اما همه می دانیم که این راهکارها همگی در شرایط پایداری مناسبات و رفتار های ملی و مدیریتی ممکن است پاسخ گوی معضلات باشد ، اما اینک ایران همچون دیگر جهان از بحرانی رنج می برد که اگر چه در شادی زود هنگام مدیریت سیاسی از فروپاشی اقتصاد آمریکا و غرب گمان بر آن بود که آسیبی ندیده و نخواهد دید . ایران امروز با معضلات انباشته و تلنبار شده ای مواجه است ، معضلات سیاسی از سویی که منجر به تحریم های شدید گردیده و دشواری های مدیریتی از سوی دیگر در همراهی توامان فقر دانایی مدیریتی و چالش فراروی برآمده از سو تدبیر دیرپای کشور که منجر به گستردگی و پهن پیکری بدنه ی دولت و نظام گردیده است .
مشکلات و معضلاتی که اگر به آن به سرعت رسیدگی نشود منجر به انهدام و ورشکستگی کشور شده و همچنان که اتحاد جماهیر شوروی در میان بهت و حیرت جهان فرو ریخت ، ایران نیز فرو خواهد ریخت و کاری را که دشمنی ها و جنگ های پنهان و آشکار نتوانست ایجاد کند و پدید آورد ، خود مدیریت به دست خود انجام خواهد داد .
مشابهت های بسیاری از منظر مدیریت آمایش سرزمین میان شوروی با ایران کنونی وجود دارد . اگر چه شوروی ابر قدرتی با توانایی های بسیار نظامی و صنعتی بود مساله ای که ایران هرگز نتوانسته اندکی از آن توان را استحصال کند .هر دو کشور در نقش پدر خوانده برای بخشی از کشور های دیگر راه و روش ایدوئولوژیک تعین کرده و بار سنگین کمک برای پرستیژو احساس جهان وطنی و خصومت با غرب و آمریکا را بر دوش داشته و دارند . هردو با گروه خودی و بیگانه در سرزمین خود مواجه بوده و هستند و هر دو مثل هم از بیماری فقدان اعتماد و تربیت نیروی انسانی مدیریتی رنج برده و میبرند ....
با این همه مساله آن است ، که آیا بقای کشور وملت را می خواهیم یا نه ؟چگونه باید،بر پارادکس رفتاری ، ایجاد کار و بیکارکردن و کوچک نمودن بدنه ی دولت فائق آمد؟
چگونه می توان راهکاری برای ایجاد حداقل 10 میلیون کار ( 8 میلیون فرصت ایجاد کار برای 4 سال و 2 میلیون برای سال بعد بنا به منشور و اهداف هزاره ) دست یافت ؟ آن هم در شرایطی که نفت به سرعت در حال فرو نشینی قیمت بوده و شانسی برای افزایش مصرف و قیمت آن متصور نیست ؟
بی گمان شما نیز به ضرورت واهمیت توجه به چنین طرحی واقفید ، طرحی که همراه خود دانایی ، حرمت ، اعتبار ملی ، افزایش سرمایه های اجتماعی ، حل تناقض کنونی در بیکاری و ایجاد کار مولد و اثر بخش را داشته باشد .
یقین شما نیز به این مساله اشراف دارید که نمی توان چنین طرحی را بدون مشارکت و همسازی تمامی افراد جامعه انجام داد ، الزام چنین طرحی بهره گیری از دانش تمام افراد این کشور است با هر دیدگاه و اندیشه ای که دارند .
به هر حال شما نیز می دانید که جرقه ای کوچک ، می تواند موجب ایجاد بحرانی خونبار در سطح کشور و منطقه شود ،پس ضروری است که اندیشه ای در این راستا تنظیم و تدبیر گردد . خوشبختانه چنین طرحی با در نظر گرفتن دانایی تمامی افراد ملت ، طراحی و تنظیم گردید و قرار شد به معرض نقد و تدبیر گذارده شود .
اما شوربختانه باز هم همچون دیرین ، دکتر افضل طراح و تنظیم کننده ی طرح ، کسی که تجربه ی خصوصی سازی در بلوک شرق را داشت و سالها در آلمان زندگی کرده بود ، همراه با طرح خود ، تبعید شد ، تبعیدی که دوباره مجرای نشاط برای زندگی را مسدود کرد .
تبعید خود رفته به اجبار دکتر ، یک بار دیگر اثبات کرد ، گویا عزمی توانمند می کوشد سرزمین ایران را به سرنوشت شوروی سابق دچار سازد . آیا راهی را که وی به مدت 8 سال مطالعه ، هزینه ، کنکاش و کاوش بین المللی انجام داده بود ، شخصیتی که فقط برای عشقش به کشورش بدون ریالی و بدون چشم داشتی به منصبی پروژه ی بزرگ و مهم توسعه ملی و طرح نجات جمعی را با بهره گیری از خرد دانشمندان و نخبگان جهانی انجام داده بود ، ارزش یک بررسی اجمالی و کوچک در ساحت مدیریت ایران را نداشت ؟
به راستی چه کسانی ، اراده ی آن دارند که ایران نابود شود ؟
هرگز راضي نبودم از آنچه هست و مي گذرد . چه تفاوت دارد در كجا بودن ؟.... ؟ اكنون ِ غارت شده ؟ .ادراك خاك آلودهء اكنونيان رااعتباري براي زدودن نيست.هميشه با خود انديشيده‌ام،و دراين سعي مدام، در گذار زمان ، شكست خورده‌ام. سعادتي روزمرّه ! .ديگر چه باك ،شادمانم به غايت سرخوش..زوال نمي گيرد اين خوشبختي.اين سرخوشي مسموم، هميشه بامن است.در انتظار چه هستم؟ /.../در انتظار سرودن؟هرگز!( ديگر تمام شد).در اين مجمع انساني،خيانت و دروغ در كدامين نقطه، مسكوت و لال مانده است؟براي چه بنويسم؟براي كه؟از كه سخن بگويم؟.ادعاي شنيدن داري و تعّمق؟ژرف انديشي در پي چه ؟" تفكر" مدام لاف مي زند امروز. گزاف نيست گر گفته باشم:( تمام شد ).ديگر بهانه يي براي سرودن نيست،سرودن بطالت استصداي سرزنش قلمم را بسيار شنيده ام.و اينكگيج و مشتاقدست از قلم مي شويم . *****ز شعرهايم سوخته يي تاكنون ؟آري ؟!در باورم نيست، هرگز.اما نسل من ( ...) ديرگاهي ست،در شرم تاريخي مي سوزد.فاتحان كج انديش،با چكمه هايي دهان باز كرده درعمق خاك بيغوله كرده‌اند.ومن فاتحانه خنديده‌ام،چه بسيار به آنان.( اشتریت ماتر)




.